رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

رادین همه زندگی

آشنايي با خصوصيات دردهاي زايماني

این آشنایی باعث پیشگیری از معاینه های مکرر و غیر لازم می شود. شناختن علایم زایمان واقعی از ماه درد باعث رفع ترس و نگرانی در خانم باردار و خانواده او می گردد و این همه وضع حمل آسان، راحت و در آرامش را برای همه ما به ارمغان می آورد. خوب است بدانیم دهانه رحم در حالت طبیعی بسته است در روزهای آخر بارداری فقط نیم سانت باز می شود اما در هنگام تولد نوزاد این باز شدن به اندازه 10 سانتی متر یعنی به پهنای 5 انگشت می رسد.   بقیه در ادامه مطلب . . . . آشنايي با خصوصيات دردهاي زايماني این آشنایی باعث پیشگیری از معاینه های مکرر و غیر لازم می شود. شناختن علایم زایمان واقعی از ماه درد باعث رفع ترس و نگرانی در خانم باردار و خانواده او...
30 تير 1390

لحظه دیدار

پسر بابایی سلام اون وقتایی که با مامانت تازه آشنا شده بودم و میخواستیم با هم ازدواج کنیم همیشه یه شعر قشنگ براش میخوندم(خصوصاً روز اولی که میخواستن بیان خونه مون) حالا میخوام اونو اینجا برای تو بنویسم . رادین عزیزم جالبه بدونی نهم مرداد اولین روز آغاز زندگی مشترک من و مامان بوده، یعنی روزی که به گفته دکترت تو بدنیا میای.     و اما شعر لحظه دیدار : لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ های، نپریشی صفای زلفکم را، دست و آبرویم را نریزی، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است   ...
30 تير 1390

دیشب خوابتو دیدم

سلام  پسر  نازم پسرك مامان ديشب خواب تو رو مي ديدم.چه زیبا بودی. خیلی آروم کنارم خوابیده بودی ،بعد از چند از لحظه چشمهای نازت رو باز کردی ، با چشات با هام حرف می زدی ، می خندیدی. وای نمی دونی چه ذوقی داشتم. دیدن صورت نازت در خواب خیلی خیلی شیرین بود. بعد یه دفعه با صدای باباییت از خواب بیدارشدم که صبحانه اورده بود وداشت از راه دور صبحانه ، صبحانه می گفت. اخه گل پسرم بابات صبحها ساعت6:30 صبحانه می خوره چون منم گرسنه می شم در تمام مدتی که تو باهام بودی منم صبح زود صبحانه میخوردم ، حتی اگر خواب بودم بیدار می شدم چون اگه نمی خوردم خیلی زود حالم بد می شد. منم به بابایی گفتم خوابتو دیدم ، اونم با تعجب نگاهم کرد وگفت منم خواب...
28 تير 1390

پایان هفته 36

سلام گل پسرم قند عسلم هفته 36 هم امروز تمام شد واز فردا وارد هفته 37 می شی. رادین کوچولویم می بینی زمان چه زود می گذره، کمتر از سه هفته دیگه می تونم ببینمت. نمی دونی باباییت هم چه بی قرار دیدنته امروز از صبح مامان نسرین و خاله بقیه اتاقت رو مرتب کردند، دیگه همه چی تقریبا آماده شده، هر چند من از راه دور نظارت داشتم اما خیلی دلم می خواست خودم همه کارهاتو انجام بدم اما عیبی نداره دیگه ، اینجوری هم خوبه. بابایی از سر کار اومده مشغوله ریزه کاری های اتاقته. می بینی چقدر همه هواتو دارن.     پسر نازم خیلی دوست داریم. ...
25 تير 1390

عید نیمه شعبان مبارک

عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد كرد خاك را غرق نور خواهد كرد روزي از اين كوير. اين برهـــــــــوت ابر رحمت عبور خواهــد كرد دل مارا كه خشك و پژمرده است همــــچو باغ بلور خواهد كرد      آه مي آيد او كه لبخنــــــــــــــدش عاشقان را صبـــور خواهد كرد سينه ها را ز كينه خواهد شست غصه ها را بدور خواهـــــد كرد آه سوگند ميـــــــــــــــخورم ايدل عاقبت او ظهور خواهــــــد كرد ابا صالح عزيـــــز آل ياسيـــــن ….. بيا درجمع ما يک لحظه بنشين ...
23 تير 1390

دلتنگی های مامان (35 هفته و5 روز)

  سلام پسر نازم یه روز دیگه گذشت و صدای تپش قلبم ، برای دیدارت ،تند تر و تندتر شده. بعد ازاین چند هفته انگار وجودت برام عزیز و عزیزتر شده، واحساسم برای در آغوش کشیدنت بیشتروبیشتر شده. به این فکر می کنم که رادینم معجزه زندگی منه وهیچ معجزه ای به راحتی به دست نمی آد. پسر ناز مامانی برای مامانیت دعا کن، تو به خدای مهربون نزدیک تری. دوباره از دیروز عصر برام خیلی سخت گذشت. درد هام دارن شروع می شن، یک هفته از بستری شدنم گذشته اما ،چه می تونم بکنم غیر از دعا برای سلامتی تو و به موقع در آغوش گرفتنت. دیشب من از درد هر ساعت بیدار می شدم ودعا می کردم وبابایت هم بامن بیدار بود ، شب سختی بود ، بازم کوچولوی مامانی بود که با حرکات قشنگش...
23 تير 1390

35 هفته و4 روز

سلام کوچولوی مامانی خوبی عزیز دلم؟ امروز از صبح حسابی تو شکم مامانی بازی کردی ها؟ روز به روز که می گذره لحظه دیدارمون نزدیکتر می شه ،امروز هم اومد و ناز نازی من 35 هفته و4 روزش شد. باور اینکه به زودی یه خانواده 3 نفره می شیم خیلی برام شیرینه. پسرکم راستی دو شب پیش بابایی پرده اتاقت رو نصب کرد ،کمد لباساتو مرتب کرد . دیروز هم تخت وبوفه خوشگلتو برامون آوردن نصبش کردن به خاطر همین هم به داییت گفتم عصر بیاد خونمون کمک بابایی کنه . اتاقت حسابی شلوغ شده وخیلی ناز. به امید خدا تا آخر هفته چیدن اتاقت تموم می شه ومنم عکساشو برات اینجا می ذارم. اما مامانی خیلی دلم می خواست همه کار هاتو خودم می کردم اما به خاطر سلامتی تو وضعیت نامناسب خودم من فقط ...
22 تير 1390

نکاتی که دانستن آن به سلامت نوزاد تازه رسیده کمک می کند

  سلامت نوزاد تازه رسیده بیش از هر چیز دیگری ذهن پدر و مادر کم تجربه را به خود مشغول می‌کند. در این میان هر آشنایی می‌خواهد آنها را راهنمایی کند و این مساله اضطراب والدین را بیشتر خواهد کرد. اگر والدین جوان بدانند در هر موقعیتی اقدام درست چیست و چه باید کرد مسلما دل نگرانی‌های آنها در مورد نوزاد نو‌رسیده بسیار کمتر خواهد بود.   بقیه در ادامه مطلب . . . . . نشانه‌های گرسنگی نوزاد برخی از والدین در تعیین کردن اینکه هنگامی که نوزاد گریه می‌کند، آیا واقعا گرسنه است یا نه،‌ دچار دردسر می‌شوند. اینها نشانه‌هایی است که نوزاد می‌خواهد شیر بخورد: چرخاندن سر از یک طرف به طرف دیگر. ب...
21 تير 1390

لوازم ضروری برای نوزاد

پوشاک بطور کلی، پوشاک نوزاد باید نرم و راحت باشد و هیچگونه دگمه یا درز آزار دهنده نداشته باشد. شما باید لباس های نوزاد را چندین بار در روز عوض کنید بنابراین لباسی را انتخاب کنید که دکمه های آن براحتی باز شود و تعویض پوشک آسان صورت گیرد. کودک خیلی سریع رشد می کند و اندازه های او تغییر می کند بنابراین لباسها را کمی بزرگتر بخرید؛ حداقل به اندازه ای که تا دو ماه بعد نیز قابل استفاده باشند. یکی دو لباس هم درست به اندازۀ خودش برای وقت هایی که می خواهید زیبا جلوه کند تهیه کنید. علیرغم آنکه در ادامه تعداد لباسها قید شده است ولی باز هم تعداد مورد نیاز بستگی خواهد داشت به سلیقه شما و زمان بندی برای شستشوی لباسها.   بقیه در ادامه مطلب . . . ....
21 تير 1390

35 هفته و1 روز

سلام گل پسرم 35 هفته است که با هم هستیم ، حسابی بهت عادت کردم . تو دل مامانی خوش می گذره می دونی که دیگه چیزی به دیدارمون نمونده    رادینم ، پسرم ،درسته ماه های اول بد ویار بودم اما خوشحال بودم چون تو رو داشتم بعد از 5 ماه همه حالتهای بدم تموم شد خدا رو شکر می کردم برای اینکه رو به خوبی می رفتم . فقط یواش ،یواش سنگین می شدم که اینم طبیعت زیبای این دوران بود. بعد از اون دردها در هفته 32 و بستری شدن در بیمارستان همه چی یکم تغییر کرد. دوهفته با استراحت مطلق سپری کردم وباز اون دردها شروع شد ، ومن برای تو نگران بودم که مبادا ناراحت بشی. ازچهارشنبه شب یکم درد داشتم تا شدید تر شد وشب پنجشنبه دوباره راهی بیمارستان شدم واین با...
19 تير 1390